مرگیاس

مغرورتر از آنم که بر سرم منت نشانی

تصمیم نوه کوکب

همین چند ثانیه پیش یه اتفاقی برا ذهنیت هام افتاد.

《اینکه موفق شدم مخاطب بین باشم》 و دست از برای خودنویسی و نشخوارِ کلمات بردارم.

فصل تازه و دنیای تازه.

....

داشتم بالاخره می خوابیدم که اصوات و تصاویر ذهنیم فعال شدن، حرف های آقای محبوب درباره انواع زنان. یادم رفته محتواش. یادمه فقط که میگفت آدمها چند دسته محدودند. مثلا سه چار مدل زن داریم

زن بازار

زن خونه

زن

حالا بار بعدی که روبرو شدم با ایشون، میخوام ک دوباره برام بگه.

...

یه تصمیم خصوصی هم در مورد نحوه نمایش خویشتن، گرفتم که مشتاقم زودتر فرصت اجرا پیدا کنم.

.....

می دونم نسبت به قبل خیلی بیشتر به مرگ نزدیک شدم. لاکن خیلی بیشتر از قبل، طعم زندگی برام لذتبخش شده.

......

حس قشنگی دارم به خانمی که تازگیا با ایشون دوست شدم. به شدت برام جذابه. بزرگترین دلیلش اینه که بشدت آرومه و دلگرم کننده. بدون اینکه حرفای عجیب غریب بزنه، و از کلیدهای روانشناسی زرد و نارنجی بخواد استفاده کنه، چنان آرامبخشه که هر کسی دلش میخواد از کنارش جم نخوره. ..

..بزودی دربارش می نویسم.

و هم درباره خانم رییس.

تا قلم ریزیِ بعدی قلبتون خوشرنگ باد..

 


برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۶ توسط:مرگیاس موضوع: مرگیاس نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

بدمستی

خمیازه می کشم

کهکشان را می بلعم

بی آنکه محیط و مساحت و چیدمانی به هم بخورد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۵ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

قهر و اشتی

تو زندگانی ام چند نفرایی هستن که دوس ندارم باهاشون روبرو شم

.....

قهر نیس دیگه

چون دعاگویشانم .



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۵ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

بودن یا نبودن

بودنه مهمه

یا

انسان بودنه

یا

زن بودنه

قبلا در قانع ترین حالت زیباخواهی بودم

الان چند درجه بیشتر میخوامش

حالا یا شفا یافته شدم

یا بخاطر سن هست

یام چیای دیگه.

...

دوست دارمممممم

همه اونا ک دوسشون دارم

حسش کنن محیتمو و حس خوشمزه ای ک بهشون دارمو .



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۳ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

عجایب

اینو دیگه ندیده بودم، بخوای جذاب باشی برا یه عده باید بهشون فحش خواهر مادر بدی و تحقیرشون کنی،

خانومهای فحاش و زبان دریده برای عده ای جذابترینن، چون جسورتر رفتار کردن.

سال گذشته با یه عده ادم هم صحبت شده بودم. که سلیقه شون تو انتخاب دوست این شکلی بود.

یاد سهیلا افتادم، وقتی دیده بود آرش کلمات رکیک کامنت گذاشته، گفتش وای چه باحاله، بعدش رفت تو رابطه باهاش و آرش رو تو زندگیش هم راه دادش و ارش هم حسابی ازش دزدید. و داغش کرد به عبارتی. فکر کرده بود آرش اگه دوست خوبی بود، من بلد نبودم باهاش ارتباط بگیرم.

لابد بددهنی، و بی پروایی های جنسی، و قریشمالگری، جذابه واقعا.

یاد کلمات آهن ربا، دل ربا، کهربا، افتادم

چرا دیگه بلد نیستم از این ربا دار ها. ؟؟

دوست داشتم میشد با هم بیشتر کنار می اومدیم، آقای ی

بهم حس توانمندی میداد. اگر میشد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۲ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

آرزوهای نداشته بر برگ های ننوشته

چنگیز! ابلهانه خودش را می رقصاند، غافل از اینکه حتی بهترین رقص ها هم برای برخی افراد خوشآیند نیستند...

ادم بیسواد خودش را باسواد جا میزند، نه در زبان،

بلکه در عمل.

مخصوص چنگیز نوشتم.

صفرعلی هم دقیقا چنگیزی می رقصد.

من اما حتی زشت در برابرشان خودم می مانم. .....



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۱ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

قول های نگفتنی

صفحات خالی ذهنم، پر از بدقولی های گزنده است.

چ اهمیتی ..... بماند.....

تمام شب گذشته روانم نشخوار می کرد. وقتی اکرم خانم گفته بود، می خوای بری، برو، چمدونتم از پنجره میندازم پایین.

تلخیش منو به این رسوند که ادمهایی هم بودن و هستن که دوس دارن پیششون بمونم. و اگه ناراحت باشم می پرسن چی شده از چی ناراحتی.

وقتی تمام زندگی همش تایید شدم، همش پذیرفته شدم، دلیلش این بوده که بین افرادی بودم دوستم داشتن و شبیه خودم بودن، از جنس خودم.

گاهی به شدت لازمه که ادم با بقیه واقعیت هم روبرو شه، که همیشه همه جا و بین همه جور افراد، پذیرفتنی نیس.

یه چی دیگه هم هی مرور شدش برام. اینکه واقعیت داره، تو روابط چ بخواهیم چ نخواهیم، جذابیت جنسی حرف اولو میزنه. اگر جذابیت های دیگه وجودیت، موقعیت بروز نداشته باشه



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۸:۰۰ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

ناراحتی برو

.

آذرخش مکری گفت، خودتو در معرضِ طرد شدن قرار بده! تا حساسیتت به طرد شدن و نه شنیدن، کم بشه. ...

تلخه و سخت، اما واقعیت داره که میشه خوشایند به نظر نیاییم.

بگذریم.

عدو شود سبب خیر.

ناراحتید از ایران برید 🤣.

تب کردم. مثل همیشه. بعد از ناراحت شدن تب میکنم.

یه جورایی از این تب خوشم میاد. چون مث عشق، گرمم می کنه. لب هام متورم میشن و داغ. انگار یهو کویر میشم.

......

بگذریم.

پشه اومده توی پشه بند. 🤣🤣.

گاهی جملات کاملا سطحی و غیر جدی، باعث تصمیمات جدی میشن.

میم اصلا یادش نیس، یه روز بهم گفت رفتی درو ببند پشت سرت. حتی شایدم دقیقا اینو نگفت. اما من دیگه شبیه قبلش نشدم براش.

خودم صدبار بدترشو بهش گفتما، ولی این یه جمله ش، بهانه شد، دره ای عمیق بینمون قرار بدم. و هیچ وقت هم از بین نبردمش.

......

آدمها با مرگ عزیزانشون روبرو هستن، حالا بودن و نبودنه یکی مث من چه فرقی به حالشون داره، همونجور ک بودن و نبودن بقیه تاثیر عمیقی نداره تو زندگیم.

.....

یاد آقای شعور افتادم که تو گوشم وزوز میکرد من و تو لیلی و مجنونیم و شیرین و فرهاد و ... اما به محض جدایی، رفتیم و پشت سرمونو هم نگاه نکردیم. هیچکس هم واسطه نشد ک آشتیمون بده. 😃🤭😂😂😂.

.......

چه گریه ای کردم امشب، پلک های متورم و چشم های سرخ شده از آینه بهم نگاه میکردن. و رنگ پریده م .

....

خیلی قبل از این باید تموم میشدم. برای یه سری مسائل.

......

یه کارگردانی بودش ... چی بود اسمش... اهان مازیار میری اگه درست بگم البته. میگفت براتون فرش قرمز ننداختن ک باید جون بکنین تا بتونید باشید.

......



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۷:۵۹ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

او یک غریبه است.

اتم هایش. اتم های یک غریبه. که از زن، فاحش بودنش را می دانست. مرا بلد نبود. من کولی نبودم. عشق بود یا نیاز، بی پروایی ام بخشیده بود، اما من بی پروا نبودم. می خواست لمسش کنم.

شبهای متعددی می گذرد و من بی خوابم. دارد از یادم می رود چطور چشمهایم را می بستم و ناگهان صبح می شد.

به هسته ی اتم هایش فکر می کنم. رقصی که آنجا در دل هر اتم نهفته است. در اتم هایش آرمیده ام.

رقصی در سکوت شناور، و من در شناوری اش آرمیده ام.

لب هایش. چشم هایش. و صدایم می زند. بی آنکه بداند منم.

نمی شناسدم و می خواهدم. و بی قرار مست می شود.

زنی که در آغوشش نیست، یا هست، به اتم هایش راه ندارد و من در میان اتم هایش آرمیده ام.

.....

با این همه صدایم تقدیم تو باد. میم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۷:۵۸ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious

چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست.

به مولکول های آدمی فکر می کنم، که به هم تعلق نداریم.

یک روز ِ دور تصمیم گرفتم، وفادار نباشم. با اینکه وفاداری در بندبند وجودم تعبیه شده بود. در بیابان ها روان شدم و از دریای وجودم، تنها جوی باریکی ماند، نحیف.

و حالا ماه هاست به آدمی وفادار مانده ام که عهدی با من نبسته است. و در صحرایی که خورشیدش سوزنده می تابد، فرو رفته ام بی آنکه بگذارم از من بنوشد. / در صحرا باشی و در معرض آفتاب بی رحمش و نگذاری بنوشدت صحرا/ .

عشق، حتی اگر اشتباه، سایبانی ست که چشمه را از تبخیر و مرگ، در امان می دارد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۳۷:۲۶ توسط:مرگیاس موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious