فرویش در مه
کلمه فرویش همین چند ثانیه قبل آفریده شد.
یعنی فرایند فرو رفتن و لمس مه .
ابر وجود خود و دیگران.
دیشب یک ادم مشغول ابراز وجود بود، و من علیرغم موافقت دوستان، نشستم به تماشای اون ادم.
و اون با کلمات برون ریزی می کرد. چرک و تعفن و کثافت انباشته شده درونش فوران کرده بود. و در کمال گستاخی تعجب فرومایگی حتی از توهین به کسی که براش وقت گذاشته بود کوتاه نمی اومد.
گفت و گفت و گفت و
طبق معمول بیچارگی انسان رو می دیدم در برابر درک واقعیت های سخت موجود.
در اخر انتخاب کردم که دهنش مسدود کنم. هر چند دوست عجیب دیگه ای رو از خودم رنجونده بودم.
....
پویان در مورد دوست عجیبم گفت حقشه، کسی که تو ثانیه عاشق میشه، این بلاها سرش بیاد حقشه،
و من عشقی ندیده بودم.
دوست عجیبم از راه رسید و دهنش رو که باز کرد کثافات و تعفن و گندابه ها ریخت بیرون.
پویان گفت دوستت چه قدر عوض شده.
و من گفتم ما عوض نمیشیم موقعیتش پیش بیاد بخش های نهفته خودمون رو بروز می دیم.
و گفتم تا کی باشه که موقعیت جور شه و کثافات درون ما بیرون بریزه.
پویان تایید کرد.
بعد دیدم ته ذهنم یک تعجب کهنه دارم انسان چقدر می تونه خودش رو غلط درک کنه و متوجه نباشه. انسان چه ساده میتونه خودش رو بازی بده و در عذاب بیفته. و چه عجیبه که ادم خودش دور خودش تار می تنه.
شب عجیبی بود. حتی بیشتر از اینها که گفتم.
توریست دنیای درون انسان هستم.
خودم کم بودم باقی ادمها رو هم کند و کاو می کنم.
دیروز شلوغم ادامه داره.
برچسب: ،